تقریباً یک نسل از روانشناسان در سرتاسر جهان درگیر بحث داغی درباره موضوعی بودند که اکثر ما سالها پیش آن را حل شده می پنداشتیم. آیا چیزی به نام استعداد خدادادی وجود دارد؟ پاسخ روشن این است: بله. توفیق، استعداد به اضافه آماده سازی است. مشکل مربوط به این دیدگاه آن است که روانشناسان به استعدادها هرچه دقیق تر نگاه می کنند، ظاهراً نقشی که استعداد خدادادی بازی می کند کوچکتر و نقش آماده سازی بزرگتر می شود.آیا تاکنون درباره قانون ده هزار ساعت شنیده اید؟
افراد موفق فقط سخت تر یا بسیار سخت تر از بقیه کار نمی کنند. آنان بسیار بسیار سخت تر کار می کنند. این تفکر که به برتری در انجام دادن وظیفه ای پیچیده متضمن یک سطح بحرانی حداقل تمرین است، دوباره و دوباره خود را در پژوهش های کارشناسان نشان می دهد. در حقیقت پژوهشگران روی موضوعی دست گذاشته اند که به باور آنان عددی جادویی برای استادی است: ده هزار ساعت.
به عقیده دانیل لویتین، عصب شناس: “تصویر به دست آمده از چنان پژوهش هایی آن است که ده هزار ساعت تمرین برای رسیدن به سطح استادی و تبدیل شدن به کارشناسی در سطح جهانی در هر زمینه ای ضروری است. در پژوهش های متعدد درباره نوازندگان، بازیکنان بسکتبال، فوتبال، اسکیت بازان، نویسندگان، نوازندگان پیانو کنسرت ها، بازیکنان شطرنج، مجرمان حرفه ای و هر چیزی که فکرش را بکنید، این عدد بارها و بارها خودش را نشان می دهد. البته روشن نمیکند که چرا برخی از افراد بیشتر از دیگران از جلسات تمرین خود سود می برند. ولی هیچ کس هنوز موردی را پیدا نکرده است که استادی واقعی در سطح جهانی در کمتر از این ساعات به توفیق رسیده باشد. ظاهراً این قدر زمان برای مغز لازم است تا برای رسیدن به استادی واقعی آنچه را نیاز دارد بداند.”
جالب ترین نکته درباره ده هزار ساعت، این است که این زمان، زمان چشمگیری است و تا زمانی که به سن جوانی نرسیده اید، رسیدن به آن میزان ساعت امکان ندارد. شما باید پدر و مادری داشته باشید که حمایت و تشویق تان کنند. نباید فقیر باشید، چون اگر مجبور باشید به شغلی نیمه وقت بپردازید تا دخل و خرج کنید وقت کافی در روز برای تمرین باقی نمی ماند. در حقیقت اکثر افراد فقط زمانی به آن ساعات دست می یابند که برنامه خاصی داشته باشند.
آنچه قصه های افراد موفق را به راستی متمایز می کند، استعداد خارق العاده شان نیست. فرصت های خارق العاده شان است. همه افراد استثنایی از نوعی فرصت های غیرمعمول برخوردار شده اند.
برگرفته از کتاب “قصه آدم های استثنایی” نوشته مالکوم گلدول